سکانسهایی که هیچگاه فراموش نخواهم کرد:
علی: یه چیزی می گم، نه نیارید ... اما آره الکی هم نگید ... یه سال و روز و ساعتی رو قرار می ذاریم ... هر کسی هر چی شده، چه اونی که بارش بار شده، چه اونی که بارش افتاده ... که خدا کنه هممون کار درست بیایم ... خلاصه یه دفه دیگه دور هم جمع شیم ...
علی: هر کی میاد دستش و بذاره روی دست من
شهباز: می دونید بچه ها ... سخته ... همین حالا فکراتونو بکنید ... هر کی، نه ته دلش اومد دستش و بکشه ... که اگه حالا بکشه، بهتر از اینه که نیاد و زیر و رو بکشه ...