ای آزادی!
آنگاه که خدا کالبدم را ساخت، تو را ای آزادی بجای روح در من دمید، و بدین گونه با تو زنده شدم، با تو دم زدم، با تو به جنبش آمدم، با تو دیدم و گفتم و شنفتم و حس کردم و فهمیدم و اندیشیدم… و تو ای روح گرفتار من! میدانی، میدانی که در همهی آفرینش چه نیازی دشوارتر و دیوانهتر از نیاز کالبدی است به روحش؟ اما… تو را که میرغضبهای استبداد، و فراشان خلافت از من باز گرفتند، و مرا به "تنهایی دردمندم" تبعید کردند، و به زنجیر بستند، چگونه میتوانند از یکدیگر بگسلند، که نگاه را از چشم باز نمیتوانند گرفت، و چشم را از نگاهش باز نمیتوانند گرفت، و من ای آزادی! با تو میبینم..."
دکتر شریعتی (مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۲۶)