عمر...

عمرگران میگذرد خواهی نخواهی

بت!

از ما اگر بتی شکست
بـتهای تازه جاش نشست
هیچکس به غیر از خود ما
از خود ما فریب نخورد
هیچکس به غیر از خود ما
ما رو به بیراهه نبرد

فقر و دین

وانسان گرسنه دین ندارد....

پیری...

همه چیزمصنوعی
طبیعت مصنوعی ،گل وگیاه مصنوعی و زیبایی مصنوعی
اما پیری واقعی ،عصا واقعی وازهمه بدترتنهایی ...

حسین و

عمر...

بازیهای کودکانه
شادیهای بچگانه
خوش باش پیرمرد
شایدهیچگاه فرصت نیابی
شاید فردا دیرباشد
دم راغنیمت دان

حسین و

زمان

چه قصه تلخی است این
تکرار،تکرار،تکرار
این ما نیستیم که میرویم
زمان است که میگذرد

سخن تازه

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی حد و اندازه شود

خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود

حقیقت!

آنکه میخنداند غمش بی انتهاست...

بیاد تمام حاجی فیروزها