دکتر لیلین ثورمن: «الان هم احساس تنهایی میکنی؟»
دانی دارکو: «نمیدونم... منظورم اینه که، دوست دارم باور کنم که نیستم، امّا... هیچوقت هیچ دلیلی ندیدم که تنها نیستم، خب، من... من دیگه نمیخوام اینو انکار کنم، میدونی؟ مثل این میمونه که تمام عمرمو با انکار مداوم این مسئله بگذرونم، جنبه مثبت رو ببینم و خودمو گول بزنم. و آخرش، هنوزم هیچ دلیلی واسه انکار تنهاییم نداشته باشم. خب من دیگه... من دیگه نمیخوام انکارش کنم. کار بیهودهایه.»