دیالوگ هام (عکاسباشی )

دیالوگ هام (عکاسباشی )

عکس های قدیمی ، دیالوگ فیلم و ...
دیالوگ هام (عکاسباشی )

دیالوگ هام (عکاسباشی )

عکس های قدیمی ، دیالوگ فیلم و ...

دستهایش...

ودستانش بوی عشق میداد...


دخمه یا برج خاموشان


برفرازتپه ها جایی که زرتشتیان اجسادمردگان خویش رادرآن قرارمی دادند. چون اعتقادداشتندکه جسدناپاک ونجس است ونباید عناصرمهم مثل آب ، باد وخاک راآلوده ساخت.
دخمه ها درسه طبقه : بالا مردان ، پایین زنان وپایین ترکودکان قرار می گرفتند.شش ناقل جنازه راحمل میکردند وسوگواران با لباس سفید ازپی آنان حرکت میکردند.اجسادتوسط کرکسها خورده میشد وپس ازچند روزاستخوانها رادرچاه میریختند.


سارا تیس‌دیل

ای کودک ! ای کودک!
تا هر زمان که می توانی
عاشق صدا و چشمها و روح ِ یک مرد باش
هرگز نترس!
حتی اگرعشق قلبت را بشکند
از زخم و جراحت ،لذتی تازه آغاز خواهد شد
تنها مغرورانه و مسرورانه و فوق العاده، عاشق باش
حتی اگر عشق بهشت یا جهنم باشد

ای کودک! ای کودک!
عاشق باش
حتی اگرممکن است برای زندگی
مثل یک روز ِ شاد، کوتاه باشی
هرگز از چیزی که حس می کنی نترس
تنها با عشق زندگی حقیقت می یابد
عشق نجات بخش ِ گناهان کشنده و معاصی هفتگانه انجیل است
تنها به واسطه ی عشق به بهشت وارد خواهی شد

سارا تیس‌دیل

کتاب دشمنان از آنتوان چخوف

در آرامش و سکوت پاییزی ،وقتی مه یخ کرده و زننده ای از زمین بر روح سنگینی می کند و مانند دیوار زندان جلوی آدم کشیده می شود و آزادی ناچیز و محدود آدمی را به رخ می کشد،آه در این موقع چقدر تخیل درباره ی رودهای وسیع و تندرو،شیرین و تسلی بخش است.

آنتوان چخوف/رویاها/از کتاب دشمنان/ترجمه:سیمین دانشور

کاش!

کاش خورشید درشب بتابد
برف درتابستان ببارد
ستاره ها درروزسو سو بزندد
قلب ازتپش نایستد
کاش زندگی فقط یک زندگی بود
التماسی نبود
وهمه زندگی یک نگاه بود
ودرآن نگاه حسرت نبود
کاش میشد این قلب راشکافت
وهمه اندوه را که درآن زبانه کشیده است
خاموش کرد
باشدکه درزمان بازگشت به آن سرچشمه
دستی زلالی آب رابرهم نزده باشد
حسین و


فیلم پیش ازغروب

تنها بودن، بهتر از اینه که نشسته باشی کنارِ کسی که دوستت داره، ولی باز هم حس کنی که تنهایی.
ازفیلم بسیارزیبای پیش ازغروب


فاطمه ناعوت

شهادت می دهم به آب
آبی که ازآسمان می ریزد روی بسترمان
و ما زیر همین آسمان فراموش می شویم
گم می شویم دریک زمان نامعلوم
تا سالهای بعد
از روی قصه هایی که دیگران نوشته اند
ما را درون یک جزیره غیرممکن بیابند
سیاحان اندامم
فاطمه ناعوت