همیشه از بزرگشدن میترسیدم
از اینکه
آنها را که میشناسم
دیگر نشناسم.
همیشه بعد از دیدنِ یک فیلم
غریبه
شدهام
از تمامِ شدنِ هر چیزی میترسم.
از داشتنِ آلبومِ عکس
از
خاطرهها
ازمنطقِ روزانهی تکرار
از غروب کردنِ خورشید میترسم.
از
اینکه زمان میتواند بگذرد
از اینکه گذشته پُشتِ سر میمانَد
از اینکه سنگ
همیشه سنگ است
و زمین صورتی ندارد
از چسبیدنِ خوابهایم به تنم به
صدایم
از بهخودآمدنهای ناگهانیاَم میترسم.
...
شهرام
شیدایی