دیالوگ هام (عکاسباشی )

دیالوگ هام (عکاسباشی )

عکس های قدیمی ، دیالوگ فیلم و ...
دیالوگ هام (عکاسباشی )

دیالوگ هام (عکاسباشی )

عکس های قدیمی ، دیالوگ فیلم و ...

نوشته ای از عین القضات همدانی

عین القضات همدانی


تا از خود پرستی فارغ نشوی، خدا پرست نتوانی بودن؛ تا بنده نشوی آزادی نیابی؛ تا پُشت بر هر دو عالم نکنی به آدم و آدمیت نرسی؛ و تا از خود بنگریزی به خود در نرسی؛ و اگر خود را در راه خدا نبازی و فدا نکنی مقبولِ حضرت نشوی؛ و تا پای بر همه نزنی و پُشت بر همه نکنی، همه نشوی و به جمله راه نیابی؛ و تا فقیر نشوی غنی نباشی؛ و تا فانی نشوی باقی نباشی. 

ای عزیز! جمالِ قرآن آنگاه بینی که از عادت پرستی به درآیی تا اهلِ قرآن شوی، که اهلِ قرآن أهلُ اللهِ و خاصَّتُه باشند... زنهار این گمان مبر که قرآن هیچ نامحرمی را هرگز قبول کند و با وی سخن گوید. قرآن غمزه ی جمالِ خود با دلی زند که اهل باشد.

از عادت پرستی بَدَر شو؛ اگر هفتاد سال در مدرسه بوده ای یک لحظه بیخود نشده ای. یک ماه در خرابات شو تا ببینی که خرابات و خراباتیان با تو چه کنند. خراباتی شو ای مستِ حجازی. بیا تا ساعتی موافقت کُنِیَم.

رو تا به خرابات خروشی بزنیم 

در میکده در شویم و نوشی بزنیم 

دستار و کتاب را فرستیم گرو

بر مدرسه بگذریم و دوشی بزنیم

هزارشخصیتی که باید شناخت : بانو مکرمه قنبری

هزارشخصیتی که باید شناخت :

بانو مکرمه قنبری متولد 1307 دری کنده بابل وفات 1384
پیرزنی که تنها زندگی میکرد ، روزی ازفرط تنهایی نقاشیهایی برروی گاز و یخچال خانه میکشد ، بچه هایش که بدیدن او می آیند از نبوغ مادر متعجب میشوند وتوسط آنها وسایل نقاشی تهیه میشود و استعداد شگرف او بعد ازمدتی به جهانیان ثابت میشود.
نمایشگاهی ازآثار او درسوئد برگزار میشود وبعنوان زن سال انتخاب میشود. حیرت جهانیان از زنی که هیچ سوادی ندارد ولی پر ازاحساس ونبوغ است. او از64 سالگی هنرش را به جهان ثابت کرد. 

دیالوگ از فیلم نوستالژی

چیزی ازعشق های ناب می دانی؟
بدون بوسه
و نه هیچ چیز اضافه دیگری
خیلی ناب وخالص
به همین خاطره که خیلی بزرگن
احساسات بیان نشده 
هیچ وقت فراموش نمی شن

ازفیلم نوستالژی / تارکوفسکی

فیلم "آبی"، ژولیت بینوش


 ژولیت بینوش: یادم هست وقتی اوّلین‌ نسخه‌ی فیلم‌نامه‌ی آبی را خواندم همه‌ی روز داشتم اشک می‌ریختم. این تلخ‌ترین داستانی‌ست که خوانده‌‌ام.

   تلفن زدم به کریشتف. هنوز اشک می‌ریختم.

   گوشی را که برداشت گفت «بفرمایید.»

   ولی من صدایم درنمی‌آمد. نمی‌توانستم حرف بزنم. از صدای گریه‌ام فهمید چه‌کسی آن‌ورِ خطّ است.

   گفت «ژولیت؟ خوبی ژولیت؟»

   گریه‌ام بیش‌تر شد. سرم را تکان می‌دادم که یعنی حالم خوب است، ولی کریشتف که از آن‌ورِ خط این سر تکان‌دادن را نمی‌دید.

   گفت «اگر دوست داری بیا این‌جا.»

   دوباره سری تکان دادم و گوشی را گذاشتم.

   یک‌ساعت بعد خانه‌ی کریشتف بودم. روی مبل نشسته بودم و فنجانِ قهوه‌ای را که برایم آورده بود می‌خوردم.

   فنجانم که خالی شد گفت «خب، چی شد؟ نظرت چی بود؟ قبول می‌کنی؟»

   گفتم «حتماً قبول می‌کنم، ولی می‌ترسم از پسِ این نقش برنیایم. نباید خیلی گریه کنم، ولی همه‌اش گریه‌ام می‌گیرد.»

   بعد خندید و گفت «حالا وقتی مجبور باشی گریه کنی می‌فهمی که گریه‌ی ژولی این‌قدر هم معمولی نیست.»

   راست می‌گفت. آخرین صحنه‌ی فیلم را که می‌گرفتیم حالم واقعاً بد بود. باید گریه می‌کردم؛ جوری که انگار اشک‌هام هیچ‌وقت بند نمی‌آیند. آن حسّ اوّلیه برگشته بود و اشک‌ها همین‌جور می‌ریختند.

   وقتی کات داد و گفت «خوب بود.» جدّی‌جدّی داشتم از هوش می‌رفتم، ولی دیدم فنجانِ قهوه‌ای برایم حاضر کرده.

   گفت «این را که بخوری خوب می‌شوی. خوبِ خوب.»

   و راست می‌گفت. آن قهوه معجزه کرد و خوب شدم.

   وقتی برای اوّلین‌بار فیلم را دیدم کنارِ کریشتف نشسته بودم. این‌بار هم اشک می‌ریختم.

   دلم برای ژولی می‌سوخت. هنوز هم می‌سوزد.

6 فیلم مهم تاریخ سینما؛ این بار پای مرگ و زندگی در میان است!!



تصویر بیماری و مرگ در تاریخ سینما سازنده نقاط عطف بی شماری در کارنامه فیلم سازان و بازیگران متعدد بوده است. در این میان، هرچه تصویرسازی این بیماری و مرگ تاثیرگذارتر و ملموس تر باشد، تعداد تصاویر آزاردهنده ای که تماشاگر می‌بیند بیشتر و باعث ایجاد تناقضی می‌شود که یک سوی آن آزار و سوی دیگرش لذت تماشای یک اثر درخشان سینمایی است. در برخی مواقع بیماران این گونه فیلم ها مخاطب را آزار می‌دهند و در بیشتر موارد، مخاطب با آن ها هم ذات پنداری می‌کند. اصولا ایفای نقش چنین انسان هایی کار آسانی نیست و بازیگرانی که بازی در این گونه نقش ها را می‌پذیرند اگرچه فشار زیادی بر آن ها وارد می‌شود اما در نهایت موفقیت های بزرگی هم چون بردن جوایز معتبر سینمایی نصیب شان می‌شود. فهرست پیش رو 6 فیلم در این مورد و بازیگرانی است که نقش های اصلی آن ها را ایفا کرده اند که به صورت خلاصه از روزنامه بانی فیلم از نظرتان می‌گذرد:

مرد بارانی (1988) بازیگر نقش اول: داستین هافمن
یکی از درخشان ترین بازی های داستین هافمن متعلق به فیلم «مرد بارانی» است. او در این فیلم نقش مردی به نام «ریموند بابیت» را بازی می‌کند که مبتلا به بیماری اوتیسم است و با وجود هوش بسیارش توانایی برقراری ارتباط با دیگر انسان ها را ندارد. پس از آن که پدر ثروتمند ریموند ارث کلانی را برای او برجای می‌گذارد، چارلز، برادر جوان تر او نیز وارد ماجرا می‌شود تا سهم خود را از ارث پدری تصاحب کند. چهره واقعی و رئالیستی که هافمن از شخصیت ریموند بر جای گذاشت، توانست بسیاری از مخاطبان فیلم را تحت تاثیر قرار دهد و آن را به یکی از مطرح ترین فیلم های زمان خود بدل کند. بیماری اوتیسم را می‌توان نوعی درون گرایی حاد دانست که شخص به طور معمول به دلیل ارتباط نداشتن با دیگران از بسیاری جهات از هم سن و سالان خود عقب می‌افتد. هافمن با وجود داشتن چهره ای سرد از عهده بازی در نقش ریموند به خوبی برآمد و برنده جایزه اسکار هم شد.

من سام هستم (2001) بازیگر نقش اول: شان پن
شان پن، در فیلم «من سام هستم» چهره متفاوتی را از یک بیمار عقب افتاده ذهنی نشان می‌دهد که زندگی آرامی‌ را با دختر خردسالش سپری می‌کند. خرده کاری هایی که شان پن در ارائه شخصیت «سام داوسون» نشان می‌دهد این شخصیت را نه تنها به یکی از افتخارآمیزترین شخصیت های کارنامه وی بلکه به یکی از شخصیت های ماندگار تاریخ سینما بدل می‌سازد. او به خاطر بازی بی بدیلش در قالب نقش عقب افتاده ذهنی که آزاری به کسی نمی‌رساند و سعی بر حفظ زندگی خانوادگی اش دارد، توانست در سال 2002 نامزد دریافت جایزه اسکار شود. به طور قطع، او برای ارائه چنین نقشی ما به ازاهای بیرونی نیز داشته است، اما ابتکار و خلاقیتی که در ارائه جزئیات این نقش به کار برده است به طور کامل متعلق به خود اوست و جزو توانایی های بازیگری اش است.

یک چیز واقعی (1998) بازیگر نقش اول: مریل استریپ
در فیلم «یک چیز واقعی» مریل استریپ در نقش زنی به نام «کیت گولدن» ظاهر می‌شود که مبتلا به سرطان پیشرفته شده است و پزشکان امیدی به بهبودش ندارند. زن در ابتدا سعی دارد همه چیز را مانند گذشته حفظ کند و نگذارد که خللی به زندگی و روابط خانوادگی اش وارد شود اما به مرور زمان و با پیشرفت بیماری اش همه چیز به تدریج دچار تغییراتی می‌شود و روابط او با همسر و دخترش دستخوش تغییر می‌شود. «مریل استریپ» برای بازی در این نقش ماه ها با بیماران سرطانی در آسایشگاه زندگی کرد و وقتی که در فیلم حضور یافت از تمامی‌ جزئیات و حالات روحی این بیماران و دردها و ناراحتی  های جسمی‌شان آگاه بود. او نقش کیت را آن قدر طبیعی بازی کرده است که مخاطب به هیچ وجه نمی‌تواند حتی لحظه ای به این فکر کند که او کیت نیست و مریل استریپ است. خانم استریپ برای حضور در این نقش نامزد دریافت جایزه اسکار شد.

ساعت ها (2003) بازیگر نقش اول: اد هریس
در فیلم «ساعت ها» اد هریس نقش ریچارد را بازی می‌کند. ریچارد به بیماری ایدز مبتلا شده است، بیشتر اوقات را در تنهایی سپری می‌کند و تنها یار و غمخوار او «کلاریا» دوست قدیمی‌ او است. علاوه بر چهره پردازی رئالیستی فیلم، آن چه نقش ریچارد را در فیلم تا این حد پررنگ و ارزشمند می‌سازد، بازی درخشان اد هریس است. او با آن صورت استخوانی و چشمان بی فروغ می‌تواند بهترین گزینه برای شخصیت تاثیرگذار داستان ویرجینیا و ولف (مادام دالاوی) باشد تا همان قدر که شخصیت ریچارد در رمان رنجور و خسته است، ریچارد فیلم نیز همین حس را به مخاطب القا کند. اد هریس در سال 2003 نامزد دریافت جایزه اسکار شد.

نامادری (1998) بازیگر نقش اول: سوزان ساراندون
«سوزان ساراندون» بازیگر برنده اسکار در فیلم مشهور «نامادری» نقش «جکی هریسون» زنی میان سال را بازی می‌کند که پس از مدتی به بیماری سرطان مغزش پی می‌برد. او دو کودک خردسال دارد که بسیار به وی وابسته هستند و از طرفی اختلاف شدیدی بین جکی و همسرش وجود دارد. دراین میان همسر جکی بدون آن که اطلاعی از بیماری همسرش داشته باشد پرستار بچه ای به نام ایزابل را استخدام می‌کند تا در نبود جکی از بچه ها مراقبت کند.جکی به تدریج متوجه علاقه همسرش به ایزابل می‌شود و چون می‌داند که دیگر بهبودی در کار نیست، تلاش می‌کند تا علاقه فرزندانش را به سوی ایزابل جلب کند.این تراژدی که به زیبایی به آن پرداخته شده است، در واقع نشان دهنده لحظات تلخ بیماری جکی است. او درد می‌کشد اما برای حفظ روحیه فرزندانش با نزدیک کردن ایزابل به آن ها لحظات دراماتیکی را در کار به وجود آورده است. سوزان ساراندون برای بازی در این نقش برنده جایزه گلدن گلوب شد.

روانی (1960) بازیگر نقش اول: آنتونی پرکینز
در این تریلر بحث برانگیز آلفرد هیچکاک، «آنتونی پرکینز» در نقش نورمن بیتس، یک بیمار نامتعادل روانی ظاهر شده است که با چهره آرام و مظلومش قربانیان خویش را به دام مرگ می‌کشاند. مهم ترین وجه شخصیتی نورمن، دوگانگی اخلاقی اوست. مخاطب در ابتدای فیلم به هیچ وجه نمی‌تواند تصور کند که نورمن یک بیمار روانی است ولی به تدریج و در میانه فیلم به تدریج با بازی خلاقانه پرکینز دچار تردید می‌شود و در انتها و پس از قتل ماریون، بیمار بودن او به راحتی مشخص می‌شود. به طور طبیعی یک بیمار مبتلا به شیزوفرنی که صداهایی را می‌شنود و خود را برای انجام کارهای خطرناکی هم چون قتل تلقین می‌کند، فراز و نشیب های شخصیتی بسیاری دارد و پرکینز به طرز موفقیت آمیزی از عهده این کار برمی‌آید. آنتونی پرکینز پس از این بازی درخشان توانست به ستاره ای مشهور در سینمای آمریکا تبدیل شود، اما به اعتقاد بسیاری از منتقدان نقطه عطف کارنامه وی همان فیلم «روانی» بود.منبع: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

بهترین سکانس‌های آغازین تاریخ سینما



صحنه‌ی آغازین یک فیلم بیش از قسمت اول یک داستان حرف برای گفتن دارد؛ به واقع با تماشای صحنه‌های آغازین یک فیلم می‌توان درباره‌ی کیفیت آن قضاوت کرد. اگر سکانس ابتدایی جذابیت لازم را داشته باشد، مخاطب مجذوب آن شده و تا انتها آن را دنبال خواهد کرد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در تاریخ سینما فیلم‌های زیادی را می‌توان نام برد که از همان سکانس‌های ابتدایی مخاطب را شیفته‌ی خود کرده‌اند. تماشای صحنه‌های آغازین فیلم به نوعی یک سنگ محک برای نویسنده‌ی فیلمنامه است که آیا حرفی برای گفتن دارد و آیا کارگردان توانسته به خوبی همه‌ی فاکتورها را کنار هم بگذارد.

نشریه‌ی سینمایی «اسکرین» در گزارشی فهرستی از بهترین سکانس‌های آغازین تاریخ سینما را با نظرسنجی از علاقه‌مندان سینما و منتقدین فیلم منتشر کرده است که فیلم «همشهری کین» شاهکار ماندگار «اورسن ولز» عنوان بهترین سکانس آغازین تاریخ سینما را به دست آورد.

** در صحنه‌ی آغازین «همشهری کین» که همواره به عنوان یکی از بهترین ساخته‌های تاریخ سینما از آن یاد می‌شود، کلمه‌ی «Rosebud» (غنچه رز) را از زبان «کین» می‌شنویم و جالب اینکه بعد از آن بخش عمده فیلم به دنبال یافتن علت بکار بردن این واژه از زبان «کین» در لحظات پایانی عمرش است. این لغت به روی تخته‌ی اسکی که «کین» در کودکی برای بازی بر روی برف از آن استفاده می‌کرده، حک شده است.

فیلم «همشهری کین» محصول سال 1941 و برنده‌ی جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه است که چندی پیش به‌عنوان بهترین فیلم اول یک کارگردان در تاریخ سینما انتخاب شد. این فیلم که خود کارگردان در آن نقش «چارلز فاستر ولز» را ایفا کرد، امروزه به عقیده بسیاری از منتقدین بهترین فیلم تاریخ سینمای جهان است که ولز در حالی‌که فقط 25 سال داشت آن را مقابل دوربین برد و کارگردانی، تهیه‌کنندگی، نگارش فیلم‌نامه و نقش‌آفرینی در این فیلم را به‌عهده گرفت.

این فیلم که ساخت آن 10 هفته به طول انجامید، با حضور معروف‌ترین عوامل فیلم هالیوود از جمله «گرگ تولند» ساخته شد که اورسن ولز او را سریع‌ترین فیلم‌بردار هالیوود می‌دانست. «همشهری کین» در 9 بخش نامزد جوایز اسکار بود که فقط در رشته بهترین فیلم‌نامه‌ اصلی موفق به دریافت جایزه شد. اگرچه آکادمی اسکار توجه لازم را به این فیلم نداشت، اما «همشهری کین» توانست در طول سال‌ها به‌عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شود. هرچند به تاخیر افتادن زمان اکران و توزیع نامناسب فیلم موجب شد تا میزان فروش آن چندان چشم‌گیر نباشد.

در دهه‌ی 60 دانشکده‌های فیلم‌سازی از «همشهری کین» به‌عنوان واحد درسی استفاده می‌کردند و تعدادی از بزرگان سینمای فرانسه چون «ژان لوک ‌گدار» و «فرانسوا تروفو» از این فیلم الهام گرفتند.


جات سرباز رایان

**‌ فیلم «نجات سرباز رایان» ساخته‌ی معروف «استیون اسپیلبرگ» محصول 1998 در رتبه‌ی دوم بهترین سکانس‌های آغازین تاریخ سینما قرار گرفته است. این فیلم داستان تلاش برای نجات سربازی است که هر سه برادر خود را در جنگ جهانی دوم از دست داده است.

صحنه‌های آغازین فیلم که رسیدن نیروهای متفقین به فرانسه در ژوئن 1944 را نشان می‌دهد، به لطف تصویربرداری چشم‌نواز و صحنه‌های البته دلخراش معروفیت جهانی یافته است. «تام هنکس» در نقش کاپیتان «جان میلر» به همراه هفت سرباز دیگر مأموریت دارند سرباز «جیمز فرانسیس رایان» را پیدا کرده و به خانه بازگردانند. او سه برادر داشته که همگی در جنگ کشته شده‌اند و به دستور فرمانده‌ی کل ارتش، «رایان» می‌تواند نزد مادرش برگردد.

«نجات سرباز رایان» با استقبال بسیار خوبی از سوی تماشاگران و منتقدین همراه شد. این فیلم در سطح جهانی فروش 481 میلیون دلار را به دست آورد که آن را به پرفروش‌ترین فیلم سال 1998 تبدیل کرد. این فیلم در جوایز اسکار نامزد 11 جایزه بود که در پنج بخش از جمله بهترین کارگردانی موفق به دریافت جایزه شد.

آرواره‌ها

** فیلم «آرواره‌ها» دیگر ساخته‌ی معروف «استیون اسپیلبرگ» در رتبه‌ی سوم این فهرست قرار گرفته است. این فیلم داستان حمله‌های یک کوسه‌ی بزرگ سفید به انسان‌ها و تلاش‌های یک افسر پلیس برای نگهبانی از مردم در برابر این کوسه‌ است. «آرواره‌ها» بر اساس رمانی به همین نام نوشته‌ی «پیتر بنچلی» ساخته شد.

اسپیلبرگ که زمان ساخت فیلم «آرواره‌ها» تنها 28 سال داشت، توانست رکورد فروش 430 میلیون دلار را در سینماهای جهان به دست آورد که در آن سال‌ها رقم واقعا چشمگیری بود. این فیلم مدت 14 هفته‌ی متوالی در صدر جدول گیشه‌ی سینماهای آمریکا قرار داشت. «آرواره‌ها» با بودجه‌ی تنها 8 میلیون دلاری در چند مرحله در اعماق اقیانوس به همراه یک کوسه‌ی مکانیکی در قالب پروژه‌ای ساخته شد که قرار بود 55 روز طول بکشد، اما 159 روز به طول انجامید.

«آرواره‌ها» موفق به کسب 3 جایزه‌ی اسکار بهترین موسیقی، بهترین تدوین و بهترین صداگذاری شد، در جوایز گلدن گلوب جایزه‌ی بهترین موسیقی را گرفت و با آراء مردم آمریکا، به عنوان بهترین فیلم آن سال انتخاب شد. نشریه‌ی «تایم» در همان سال اکران، با انتشار پوستر «آرواره‌ها» بر روی صفحه‌ی اول خود، از این فیلم به عنوان یکی از شاهکارهای سینمای جهان نام برد.

«آرواره‌ها با استفاده از فضایی ترس‌انگیز و وحشت‌آور که از مایه‌های حادثه‌پردازی و نوعی فانتزی خاص در لایه‌های پنهان خود استفاده کرده است، از همان سبک و سیاق فیلم‌های علمی- تخیلی چون «جنگ‌های ستاره‌ای»، «برخورد نزدیک از نوع سوم» و «ای- تی» پیروی کرده و کوشیده است تا در عین حال که بر عنصر ترس و وحشت و هراس تکیه می‌کند، تماشاگرخود را در برابر برخی پدیده‌های شگفت‌انگیز طبیعت به تامل و تفکر وادار کند. منبع:خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)،

آثار برتر کمدی در تاریخ سینما


برترین آثار کٌمدی تاریخ سینما (قسمت اول)


 
1- قدرتمند «فرانک کاپرا» 1926 the strong

«قدرتمند» نخستین اثر مطرح "فرانک کاپرا" ی پُرآوازه است که  یکی از بهترین آثار کُمدی دوران سینمای صامت نیز به شمار می آید. فیلم جدای از کارگردانی استادانه "کاپرا"، مدیون هنرنمایی بازیگر نقش اصلی فیلم نیز هست. "هاری لانگدون" یکه ستاره بی چون و چرای فیلم «قدرتمند» است که با کارهای ابداعی و تلاش های بی وقفه خود فیلم را به یکی از آثار شاخص سینمای کٌمدی بدل کرده است.


2- ژنرال «باستر کیتن» 1926  the general

"باستر کیتن" یکی از کٌمدین های بزرگ سینما، پس از ساخت چند فیلم موفق در ژانر کٌمدی «مهمان نوازی ما»1923، «شرلوک جونیور»1924، «هفت شانس» 1925، با ساخت فیلم «ژنرال» یکی از شاهکارهای خود و تاریخ سینما را خلق کرد. «ژنرال» بر اساس یک ماجرای واقعی ساخته شد و "کیتن" فیلم اش را در لوکیشن های واقعی کارگردانی کرد. فیلم، داستان علاقه و عشق "کیتن" به یک لوکوموتیو و یک دختر است که ماجرایش در زمان جنگ های داخلی آمریکا می گذرد. «ژنرال» علاوه بر اینکه تا حد امکان به واقعیت نزدیک است، یک اثر کٌمدی بسیار موفق نیز هست. فیلم سرشار از صحنه های متنوع و هیجان انگیز و شوخی های خلاقانه "کیتن" است که آن را به اثری گرم و تماشایی بدل کرده است.


3- روشنایی های شهر «چارلی چاپلین» 1931  city light

"چارلی چاپلین" نیازی به معرفی ندارد، او معروف ترین شخصیت تاریخ سینماست. عصرطلایی سینمای صامت مدیون آثار برجسته "چاپلین" است و او با حضورش بر پرده سینما تا ابد باعث شادی و نشاط مردم است. "چاپلین" فیلم «روشنایی های شهر» را در دوره ای ساخت که دیگر سینمای صامت جای خود را به سینمای ناطق سپرده بود و آثار صامت دیگر رونق گذشته را نداشتند. اما "چاپلین" فیلم اش را به صورت صامت ساخت و نتیجه کار با بهره بردن از فضایی عاطفی و احساسی، مهارت های فیزیکی "چاپلین" و قدرت نمایش و پانتومیم او، به یکی از زیباترین آثار کٌمدی تاریخ سینما بدل شد.


4- یک شب اتفاق افتاد «فرانک کاپرا» 1934  it happened one night

«یک شب اتفاق افتاد» اثری بسیار جذاب و از کٌمدی رومانتیک های معروف تاریخ سینماست که هنوز هم تازه و تماشایی است. فیلم در دورانی ساخته شد که کشور آمریکا در وضعیت بد بحران اقتصادی به سر می برد و محیط طنزآمیز و باطراوت فیلم می توانست بر ذهن و روحیات تماشاگران اثربخش باشد. حضور دو بازیگر فیلم "کلارک گیبل" و "کلود کولبرت" که نقش خود را به شکلی بی مانند ایفا کردند از نقاط مثبت فیلم است. فیلم با دریافت 5 جایزه اسکار، باعث به شهرت رساندن "کاپرا، گیبل و کولبرت" نیز شد.


5- شبی در اُپرا «سام وود» 1935 A Night at the Opera

«شبی در اُپرا» از بهترین آثار کٌمدی کلاسیک تاریخ سینما به شمار می آید. در این فیلم، مثلث ویرانگر "برادران مارکس" به بهترین شکل ممکن و پُررنگ تر از هر حضور دیگرشان، هنر خود را به نمایش می گذارند. آنها هیچگاه اینگونه در فیلمی، در خلق هرج و مرج شادمانه آزادی عمل نداشته اند. شوخی های بی امان و دیوانه کننده "گروچو"، اعتماد به نفس و گستاخی "چیکو" و لال بازی دیوانه وار "هارپو"، فیلم را به یک اثر برجسته و بزرگ بدل کرده است.


6- پرورش بی بی «هاوارد هاکس» 1938 bringing up baby

از شاهکارهای کٌمدی دهه 1930 سینمای آمریکا و از آثار شاخص "هاوارد هاکس". از ویژگی های فیلم می توان به کارگردانی "هاکس" و تسلط او بر صحنه های فیلم، و به ضرب آهنگ نفس گیر و موقعیت های طنز پی در پی آن اشاره کرد. دیالوگ های طنزآمیزی که میان دو بازیگر استثنایی فیلم، یکی "کری گرانت" در نقش دانشمندی خنگ ولی بامزه و دیگری "کاترین هپبرن" در نقش یک دختر بازیگوش و عجیب و غریب، ردوبدل می شود از دیگر امتیازهای اثر محسوب می شود. «پرورش بی بی» یک کٌمدی نشاط آور و ممتاز است.


7- بودن یا نبودن «ارنست لوبیچ» 1942  to be or not to be

«بودن یا نبودن» یکی از بهترین کٌمدی هایی است که تاکنون ساخته شده است و در واقع این فیلم "لوبیچ" را باید نقطه اوجی در تاریخ سینمای کٌمدی دانست. این فیلم "لوبیچ" علاوه براینکه حمله ای است به نازیسم  و ویرانی اروپا، کٌمدی بدیع و پیچیده ای از استاد به شمار می آید که در نوع خود بی نظیر است. ریتم سریع فیلم متناسب است و لحظه ای از اوج نمی اُفتد. شوخی های کلامی در فیلم کم نظیرند و بازیگران فیلم همگی در اوج هستند. این اثری است جذاب و هنوز جادویی.


8- همه چیز درباره ایو «جوزف ل منکه ویتس» 1951 all about eve

این فیلم شاهکاری است از "منکه ویتس" که هنوز با گذشت چند دهه از زمان ساخت آن، تازگی و طراوت دارد. نقطه قوت فیلم، فیلمنامه ظریف و به دقت فکرشده فیلم است که آن را خود "منکه ویتس" نوشته است. «همه چیز درباره ایو» در مرحله نخست اثری است درباره کارهای نمایشی و دنیای تئاتر و شخصیت اصلی آن «ایو» بازیگر تازه کار تئاتری است که رویای شهرت و کسب موفقیت در ذهن دارد. اما فیلم در مرحله ای دیگر کٌمدی فاخری است با حضور ستارگان بزرگی همچون "بت دیویس"، "آن باکستر"، "مرلین مونرو"، "جرج ساندرز" و.. که در اوج خود به سر می برند و با شوخی های کلامی و هجوگونه خود، فیلم را به اثری شاخص در سینمای کٌمدی بدل کرده است.


9-  مرد آرام «جان فورد» 1952  the ouiet man

کٌمدی کلاسیک ی درخشان از "جان فورد" و اثری بزرگ و موفق در تاریخ سینما. شوخ طبعی خاص  و همیشگی "فورد" که تقریبا در تمامی آثارش به چشم می خورد در فیلم «مرد آرام» به اوج خود می رسد. "فورد" اینبار داستانش را به سرزمین مادری اش می برد و آن را با استادی تمام و با لحنی شیرین و صمیمانه ای به تصویر می کشد. بازیگر محبوب او "جان وین" در نقش مٌشت زنی ظاهر می شود که به سرزمین اش بازگشته و با دختری به نام "مری کیت" ازدواج می کند، اما برخورد او با برادر زنش "مک لاگن" که آدمی یکدنده و عصبی مزاج است، رویدادها و موقعیت های سرشار از طنز را بوجود می آورد.

 
10- دایی جان «ژاک تاتی» 1958  mon oncle

در میان کٌمدین های موفق تاریخ سینما، "ژاک تاتی" نیز به مانند "چاپلین" از بزرگترین هنرمندان این ژانر است. در میان آثار "ژاک تاتی" فیلم «دایی جان» از شاخص ترین آثار او محسوب می شود. طنز بصری خاص «تاتی»، نماهای دور و حرکات ثابت دوربین، رابطه میان شخصیت ها، بهره گیری از اشیاء و صداهای محیط، طراحی صحنه و دکور و نوع خاص لباس ها، از مشخصه های اصلی اوست که در فیلم «دایی جان» به اوج و کمال می رسد. "تاتی" در «دایی جان» شوخی ها و صحنه های طنز درخشانی را خلق می کند و فیلم برخوردار از ساختاری استادانه در مورد تضاد زنده گی طبیعی و ماشینی است. «دایی جان» یک کٌمدی استثنایی است.


11- افراد ناشناس همیشگی «ماریو مونیچلی» 1958  I soliti ignoti

«افراد ناشناس همیشگی» یکی از بهترین کٌمدی های ایتالیایی است که تاکنون ساخته شده است. فیلم به مانند دیگر آثار "مونیچلی" «جنگ بزرگ»، «دزد پٌرشور» درونمایه ای انتقادی دارد و حتی می توان آن را بهتر از فیلم  مهم او «جنگ بزرگ» دانست. داستان فیلم درمورد عده ای دُزد آماتور است که می خواهند به یک جواهر فروشی دستبرد بزنند اما غیرحرفه ای بودن آنها در انجام سرقت، موقعیت های طنز فراوانی را بوجود می آورد، این یکی از مُضحک ترین سرقت های سینمایی است.


12-  بعضی ها داغش را دوست دارند «بیلی وایلدر» 1959 some like it hot

قطعا این بهترین فیلم کٌمدی تاریخ سینماست. "بیلی وایلدر" بزرگ و فیلمنامه نویس محبوب اش "دایموند" یکی از بی نقض ترین و کاملترین کارهایشان را ارائه می دهند. تماشاگر در این فیلم نزدیک به 2 ساعت کامل به شوخی های بازیگران، موقعیت ها و نکته های جذاب فیلم می خندند. از ویژگی های مهم فیلم ،ریتم وآهنگ سریع آن است که لحظه ای در فیلم اٌفت نمی کند و همینطور ساختار محکم و کنترل تمام صحنه های فیلم که با مهارت تمام ساخته و پرداخته شده اند. بازیگران فیلم "مرلین مونرو"، "تونی کورتیس" و البته "جک لمون" در بهترین شرایط ممکن به سر می برند و بازی های طلایی را از خود ارائه می دهند. این فیلم یک اثر ناب و بی همتاست.


13- فریب خورده،رانده شده «پی یترو جرمی» 1963، sedotta e abbandoata

یکی از کٌمدی های خوب ایتالیایی  و دومین کٌمدی "جرمی" پس از اولین کٌمدی موفق اش «طلاق به سبک ایتالیایی». داستان فیلم در شهر کوچکی در سیسیل می گذرد و ماجرای آن به رابطه یک جوان "پپینو" با یک دختر پانزده ساله می پردازد. "جرمی" در مهار صحنه های فیلم که اغلب پٌرسروصدا و شلوغ هستند موفق است، همینطور در خلق فضایی طنزآمیز اصیل ایتالیایی لحظات مٌفرح و پٌرنشاطی را بوجود می آورد. از طرفی فیلم "جرمی" از وجود بازیگران نیز جان می گیرد که در واقع مرکز ثقل واقعی فیلم هستند.


14- دنیای دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه «استنلی کریمر» 1963  it’s a mad mad mad world

کٌمدی درخشانی از "کریمر" که حاوی طنز و شوخی های فراوانی است. طرح  تعقیب و گریز داستان که از همان ابتدا تا انتهای فیلم ادامه دارد و موقعیت ها و صحنه هایی که شخصیت ها در طی جستجو برای بدست آوردن 350هزار دلار پول بوجود می آورند، هیجان و لحظات جذابی را به فیلم بخشیده است. صحنه های کٌمدی بزن بکوب و تعقیب و گریز، بدیع و خوش ساخت هستند. یکی از ویژگی ها و جذابیت های فیلم، حضور تعداد زیادی از ستارگان سینمای کمدی است، از جمله "باستر کیتن" و "جری لوئیس" که به فیلم شکوه و جلای خاصی بخشیده است.


15- تیری در تاریکی «بلیک ادواردز» 1964  a shot in the dark

«تیری در تاریکی» فیلمی سرشار از نمایاندن استعدادها و توانایی های هنری خیره کننده  زوج جذاب "بلیک ادواردز" و "پیتر سلرز" است. این دومین فیلم از سری فیلم های «پلنگ صورتی» است که با بازی ویرانگر و دیوانه وار "سلرز" که در فیلم موجی از ویرانی و آشفتگی را بوجود می آورد همراه است که اثر را به بهترین فیلم از سری فیلم های «پلنگ صورتی» بدل می کند. «تیری در تاریکی» در برگیرنده بهترین شوخی های تصویری و کلامی است که به همت "سلرز" یکه ستاره فیلم و تجسم کٌمدی خاص «ادواردز» شکل می گیرد. این فیلم نقطه عطفی در تاریخ سینمای کمدی است.


16- دکتر استرنج لاو «استنلی کوبریک» 1964  dr.strange love

«دکتر استرنج لاو: یا چگونه یاد گرفتم از نگرانی دست بردارم و بٌمب را دوست داشته باشم» یک کٌمدی سیاه و شاهکاری از "استنلی کوبریک" است، فیلمی که با استادی کامل ساخته و پرداخته شده است. کارگردانی "کوبریک" و تسلط اش بر صحنه ها حیرت انگیز است. موضوع فیلم برخلاف هراس آور بودنش، به علت مهارت کوبریک در چیدمان و پرداخت صحنه ها و همینطور فیلمبرداری و طراحی صحنه فوق العاده، چهره ای طنزآمیز به خود می گیرد. "کوبریک" در انتخاب بازیگرها نیز موفق بوده و حضور "پیتر سلرز"، دیدگاه طنزآمیز فیلم را تقویت کرده است.


17- جنجال بزرگ «جرارد یوری» 1966  la grande vadvouille

یکی از فیلم های  نمونه بازیگر سرشناس کٌمدی فرانسه "لویی دوفونس" که به صرف وجود "دوفونس" به کٌمدی ارزشمندی بدل شده است. صحنه های حادثه ای جذاب و گفتگوهای بامزه با بازی خاص "دوفونس" (آدم عصبی و پُرتحرک) در کنار دیگر بازیگر خوب فیلم "بورویل" در داستانی جذاب که موضوع آن در زمان جنگ جهانی دوم می گذرد  و به یمن کارگردانی خوب "یوری" کششش خود را حفظ می کند، بسیار تماشایی از کار درآمده است.


18- فرانکنستاین جوان «مل بروکس» 1974  young  frankenestein

از آثار شاخص کٌمدی تاریخ سینما. "مل بروکس" پس از فیلم «زین های شعله ور» که هجویه ای بر ژانر وسترن بود، در «فرانکنستاین جوان» به سراغ سینمای ترسناک رفت و آن را به هجو گرفت. اما "بروکس" اینبار بهتر و موفق تر از قبل بود. فیلم هم طنزی بصری ناب است و هم اثری با شوخی های کلامی بسیار عالی. همینطور فیلم به لحاظ جزئیات، میزانسن، حرکات و موسیقی و طراحی صحنه و دکور درخشان است. فیلم ساختاری یکدست و هماهنگ دارد و یکی از خصایص مهم فیلم روابط میان شخصیت هاست که در طول فیلم موقعیت های خنده آوری را پدید می آورد. بازیگر نقش فرانکنستاین "مارتی فلدمن" نیز هیچگاه به این خوبی نبوده است.


19- آمارکورد «فدریکو فلینی» 1974 amarcord

«آمارکورد» یکی از موارد نادر و درک نشدنی است. فیلم رجعت ی نوستالژیک به دهه 30 ایتالیاست، تصویری از ایتالیای زیر سلطه فاشیسم که زمستان سختی را می گذراند. اما فلینی در فیلم اش با روایت داستانی مٌفرح و خلق شخصیت هایی صمیمانه و سرشار از طنز، موقعیت های خنده آور را می آفریند و فیلم را به یک کٌمدی شاخص بدل می کند، یک کٌمدی منطقی اصیل و تماشایی. در صحنه ای از فیلم یکی از شخصیت ها این دیالوگ را بیان می کند: همه تو این شهر به ما می خندند، حتی خروس ها!


20- آنی هال «وودی آلن» 1977  annie hall

«آنی هال» یکی از بهترین و خالصانه ترین کارهای "وودی آلن" است. فیلم به هر لحاظی فیلمی محبوب است، زوج دوست داشتنی "وودی آلن" و "دایان کیتن" با بازی های دیوانه وار و متفاوت شان، بحث ها،شوخی ها و دیالوگ ها و حتی لباس هایشان بسیار جذاب و تماشایی اند و در واقع می توان گفت با همین حضورشان در فیلم «آنی هال» به تاریخ سینما پیوسته اند. فیلم جدای از اینکه از کٌمدی های شاخص تاریخ سینماست از بهترین آثار نیویورکی سینمای آمریکا نیز به شمار می آید.

ازسایت سینما نگار

نوستالژیا ” اثر آندره تارکوفسکی

سکانس آخر فیلم ” نوستالژیا ” اثر آندره تارکوفسکی


 
آخر این چه دنیایی است که یک دیوانه باید به شما بگوید شرم کنید! 

دومینیکو ، مرد دیوانه بالای پلکانی ایستاده ، گالنی بنزین کنارش دیده می شود ، جمعیت در حال آمد و رفتند ، کسی به او توجه نمی کند ، گروه موزیک کنار مرد دیده می شود ، مرد فریاد می زند و چنین می گوید. :
” ای کسانی که سالم هستید ! نشان سلامتی شما چیست؟ چشمان تمامی افراد بشر به پرتگاهی هولناک خیره شده که دارد در آن سقوط می کند .
اگر شما شهامت نگاه کردن به ما ، غذا خوردن با ما ، حرف زدن با ما ، نوشیدن با ما و همزیستی با ما را نداشته باشید ، ما از شما نیستیم و آزادی به درد ما نمی خورد ، همین به اصطلاح سالم ها هستند که دنیا را به سوی فاجعه کشانده اند.
ای انسان ! گوش بده ، در تو آب و آتش و خاکستر وجود دارد ، استخوانها در داخل خاکستر ، استخوانها و خاکستر
اکنون که نه در دنیای واقعیات و نه در تخیلات خود هستم ، کجا هستم ؟
یک قرار داد جدید با دنیا می بندم که آفتاب در شب بتابد و برف در تابستان ببارد
چیزهای بزرگ تمام می شوند و کوچکها هستند که باقی می مانند.

 اجتماع باید همبسته و متحد باشد نه اینطور تکه تکه
کافی است به طبیعت نگاه کنیم و بفهمیم که زندگی چیز ساده ایست و باید برگردیم به نقطه شروع ، نقطه ای که شما از همان جا راه غلط را انتخاب کردید. باید برگردیم به اصول بنیادی زندگی بدون کثیف کردن آب
آخر این چه دنیایی است که یک دیوانه باید به شما بگوید! شرم بر شما
حالا موزیک بنوازید….. ”
گروه شروع به نواختن می کند و عابران آرام آرام به سوی او می آیند ، مرد دیوانه اینگونه ادامه می دهد:
کدام یک از اجدادم از داخل وجودم صحبت می کند ؟ من نمی توانم هم زمان در سرم و در بدنم زندگی کنم ، پس به این دلیل نمی توانم یک انسان باشم اما من می توانم در آن واحد و هم زمان چیزهای زیادی را حس کنم.
درد اصلی زندگی ما این است که در این دوره دیگر استادان بزرگ وجود ندارند . خیابان قلب ما را سایه ای فرا گرفته. چرا باید به صداهایی که بی فایده به نظر می رسند گوش فرا داد؟ چرا باید در مغزهایی که با لوله کشی های طولانی فاضلاب ، دیوارهای مدارس ، آسفالت و سایر وسایل کمکی زندگی پر شده اند ، وزوز حشرات وارد شود ؟
باید گوشها و چشمهای همگی ما از چیزهایی که شروع یک آرزوی بزرگ را تشکیل می دهند ، پر شوند .
یک نفر باید فریاد بزند.
هرمهایی خواهیم ساخت . اگر بعدا آنها را نساختیم ، اهمیتی ندارد . باید آرزو کردن وجود داشته باشد.
باید روح خودمان را از همه طرف بکشیم مانند یک ملافه که قابل کشیده شدن تا بی نهایت باشد .
اگر می خواهید دنیا به جلو برود ، باید دستهای یکدیگر را بگیرید و باید مخلوط شوید . آنهایی که به اصطلاح سالم هستند و آنهایی که ادعا می شود دیوانه اند.

ای مادر ! هوا همان چیز سبک است که به دور سرت می چرخد و هنگامی که تو می خندی ، صاف تر می شود.
گروه موزیک همچنان در حال نواختن است ، مرد دیوانه بنزین را به روی خود می ریزد و خود را آتش می زند

همزمان با نعره های دردناک مرد که بر روی زمین به خود می پیچد و می سوزدو می سوزد….. موسیقی – سمفونی ۹ بتهون – نیز شدت گرفته اما ناگهان دستگاه پحش کننده آن دچار اشکال شده و موسیقی نیز قطع می شود….برش به نمای دیگر
99